انتقل إلى المحتوى

الفرق بين المراجعتين لصفحة: «خطبة الأشباح»

أُضيف ٧٠٬٦٦٨ بايت ،  ٢٨ فبراير ٢٠٢٣
imported>Ahmadnazem
imported>Alkazale
سطر ٥٠: سطر ٥٠:


(إذا جاء نهر الله بطل نهر معقل)! إذا جاء هذا الكلام الرباني، واللفظ القدسي، بطلت فصاحة [[العرب]]، وكانت نسبة الفصيح من كلامها إليه، نسبة التراب إلى النضار<ref>قيل : النُّضار ، بالضمّ : الجَوْهرُ الخالص من التِّبْر وغيرِه . وقَدَحٌ نُضارٌ : اتُّخِذَ من نُضارِ الخِشَب.</ref> الخالص، ولو فرضنا أن العرب تقدر على الألفاظ الفصيحة المناسبة، أو المقاربة لهذه الألفاظ، من أين لهم المادة التي عبرت هذه الألفاظ عنها، ومن أين تعرف [[الجاهلية]] بل الصحابة المعاصرون لرسول الله صلى الله عليه وآله هذه المعاني الغامضة السمائية، ليتهيأ لها التعبير عنها! ... فإنه لم يكن معروفا عندهم على هذا التفصيل، نعم ربما علموه جملة غير مقسمة هذا التقسيم، ولا مرتبة هذا الترتيب، بما سمعوه من ذكر الملائكة في [[القرآن]] العظيم،... فثبت أن هذه الأمور الدقيقة في مثل هذه العبارة الفصيحة، لم تحصل إلا لعلى وحده. وأقسم أن هذا الكلام إذا تأمله اللبيب اقشعر<ref>اقشعر جلد فلان اقشعرارا فهو مقشعر: إذا أخذته قشعريرة، والجمع القشاعر، فتحذف الميم لزيادتها.</ref> جلده، ورجف قلبه، واستشعر عظمة الله العظيم في روعه وخلده، وهام نحوه وغلب الوجد عليه، وكاد أن يخرج من مسكه شوقا، وأن يفارق هيكله صبابة ووجدا.<ref>ابن أبي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج 6، ص 426.</ref>
(إذا جاء نهر الله بطل نهر معقل)! إذا جاء هذا الكلام الرباني، واللفظ القدسي، بطلت فصاحة [[العرب]]، وكانت نسبة الفصيح من كلامها إليه، نسبة التراب إلى النضار<ref>قيل : النُّضار ، بالضمّ : الجَوْهرُ الخالص من التِّبْر وغيرِه . وقَدَحٌ نُضارٌ : اتُّخِذَ من نُضارِ الخِشَب.</ref> الخالص، ولو فرضنا أن العرب تقدر على الألفاظ الفصيحة المناسبة، أو المقاربة لهذه الألفاظ، من أين لهم المادة التي عبرت هذه الألفاظ عنها، ومن أين تعرف [[الجاهلية]] بل الصحابة المعاصرون لرسول الله صلى الله عليه وآله هذه المعاني الغامضة السمائية، ليتهيأ لها التعبير عنها! ... فإنه لم يكن معروفا عندهم على هذا التفصيل، نعم ربما علموه جملة غير مقسمة هذا التقسيم، ولا مرتبة هذا الترتيب، بما سمعوه من ذكر الملائكة في [[القرآن]] العظيم،... فثبت أن هذه الأمور الدقيقة في مثل هذه العبارة الفصيحة، لم تحصل إلا لعلى وحده. وأقسم أن هذا الكلام إذا تأمله اللبيب اقشعر<ref>اقشعر جلد فلان اقشعرارا فهو مقشعر: إذا أخذته قشعريرة، والجمع القشاعر، فتحذف الميم لزيادتها.</ref> جلده، ورجف قلبه، واستشعر عظمة الله العظيم في روعه وخلده، وهام نحوه وغلب الوجد عليه، وكاد أن يخرج من مسكه شوقا، وأن يفارق هيكله صبابة ووجدا.<ref>ابن أبي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج 6، ص 426.</ref>
== نص الخطبة ==
{{نقل قول دوقلو طبقاتی تاشو
|شکل بندی عنوان=
|شکل بندی عنوان ستون راست=
|شکل بندی عنوان ستون چپ=
|شکل بندی ستون راست=
|شکل بندی ستون چپ=
|رنگ حاشیه=
|تراز=
|عرض=
|عنوان=وَ مِنْ خُطبةٍ لَهُ علیه‌السلام تُعْرَف بِخطبةِ الأشباح، وَ هِی مِن جَلائل خُطَبِهِ
|عنوان ستون راست=
|عنوان ستون چپ= ترجمه آیت‌الله مکارم شیرازی
|
رَوی مَسْعدة بن صَدَقة عن الصادق، جعفر بن محمّد(علیهم السلام) أنّه قال: خَطب أمیرالمؤمنین(علیه‌السلام) بهذه الخطبة علی منبر الکوفة، و ذلک أنّ رجلا أتاه فقال له: یا أمیرالمؤمنین صِفْ لنا ربّنا مثلما نراه عیاناً لنزداد له حُبّاً و به معرفةً، فغضب و نادی: الصلاة جامعة، فاجتمع النّاس حتّی غصّ المسجد بأهله، فصعد المنبر و هو مُغضب متغیر اللون، فحمدالله و أثنی علیه و صلّی علی النبی(صلی الله علیه وآله) ثمّ قال:...
|
مسعدة بن صدقه از امام صادق(علیه‌السلام) نقل می‌کند: امیرمؤمنان(علیه‌السلام) این خطبه را بر منبر کوفه به این جهت ایراد کرد که شخصی از امام(علیه‌السلام) خواست، خدا را آن چنان برایش توصیف کند که گویا او را با چشم می‌بیند، تا بر معرفتش افزوده گردد! امام(علیه‌السلام) از این سخن خشمگین شد و اعلام کرد همه حاضر شوند; مسجد پر از جمعیت شد، امام(علیه‌السلام) بر منبر قرار گرفت، در حالی که غضبناک بود و رنگ چهره‌اش متغیر; پس از ستایش خداوند و درود بر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) چنین فرمود:...
|
اَلْحَمْدُللهِ الَّذِی لاَیفِرُهُ الْمَنْعُ وَ الْجُمُودُ، وَلاَیکْدِیهِ الْاِعْطَاءُ وَ الْجُودُ; إِذْ كُلُّ مُعْط مُنْتَقِصٌ سِوَاهُ، وَ كُلُّ مَانِع مَذْمُومٌ مَا خَلاَهُ; وِ هُوَ الْمنَّانُ بِفَوائِدِ النِّعَمِ، وَ عَوائِدِ المَزِیدِ وَ الْقِسَمِ; عِیالُهُ الْخَلاَئِقُ، ضَمِنَ أَرْزَاقَهُمْ، وَ قَدَّرَ أَقْوَاتَهُمْ، وَ نَهَجَ سَبِیلَ الرَّاغِبِینَ إِلَیهِ، وَ الطَّالِبِینَ مَا لَدَیهِ، وَ لَیسَ بِمَاسُئِلَ بِأَجْوَدَ مِنْهُ بِمَا لَمْ یسْأَلْ. الأَوَّلُ الَّذِی لَمْ یكُنْ لَهُ قَبْلٌ فَیكُونَ شَیءٌ قَبْلَهُ، وَ الآخِرُ الَّذِی لَیسَ لَهُ بَعْدٌ فَیكُونَ شَیءٌ بَعْدَهُ،
|
حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که بازداشتن و امساک چیزی بر دارایی اش نمی‌افزاید، و سخاوت و بخشش او را فقیر نمی‌سازد; چراکه هر بخشنده‌ای غیر از او دارایی اش نقصان می‌یابد، و هرکس جز او، دست از عطا و بخشش بازدارد، مذموم شمرده می‌شود. اوست بخشنده انواع نعمت‌ها و افزون کننده درآمدها و بهره‌ها. همه بندگان جیره خوار اویند، و روزی همه آنها را تضمین کرده، و قوت آنها را معین ساخته است و راه را به علاقه‌مندان خود، و جویندگانِ آنچه نزد اوست، نشان داده است. چنان نیست که سخاوت او در آنجا که از وی چیزی بخواهند، بیشتر از موقعی باشد که از او نخواهند. او آغازی است که قبل ندارد، تا پیش از او چیزی باشد، و پایانی است که بعد ندارد، تا بعد از او وجودی باشد (بلکه از ازل تا ابد بوده و خواهد بود).
|
وَالرَّادِعُ أَنَاسِی الْاَبْصَارِ عَنْ أَنْ تَنَالَهُ أَوْ تُدْرِكَهُ، مَا اخْتَلَفَ عَلَیهِ دَهْرٌ فَیخْتَلِفَ مِنْهُ الحَالُ، وَ لاكَانَ فی مَكَان فَیجُوزَ عَلَیهِ الاِنتِقَالُ. وَلَوْ وَهَبَ مَا تَنَفَّسَتْ عَنْهُ مَعَادِنُ الْجِبَالِ، وَ ضَحِكَتْ عَنْهُ أَصْدَافُ الْبِحَارِ، مِنْ فِلِزِّ الُّجَینِ وَ الْعِقْیانِ، وَ نُثَارَةِ الدُّرِّ وَ حَصِیدِ الْمَرْجَانِ، مَا أَثَّرَ ذلِكَ فی جُودِهِ، وَ لاأَنْفَدَ سَعَةَ مَا عِنْدَهُ، وَ لَكَانَ عِنْدَهُ مِنْ ذَخَائِرِ الأَنْعَامِ مَا لاتُنْفِدُهُ مَطَالِبُ الأَنَامِ، لاَِنَّهُ الْجَوَادُ الَّذِی لایغِیضُهُ سُؤَالُ السَّائِلینَ وَ لایبْخِلُهُ إلْحَاحُ المُلِحِّینَ.
|
مردمک چشم‌ها را، از مشاهده و درک ذاتش بازداشته است (نه چشم ظاهر او را می‌بیند، و نه چشم باطن به کنه ذاتش می‌رسد). زمانی بر آن نگذشته تا حالش دگرگون شود، و در مکانی نبوده که جابه جایی برای او تصوّر شود. اگر آنچه از درون سینه معادن کوهها بیرون می‌ریزد، یا از دهان صدف‌های دریا خارج می‌شود: از نقره خالص و طلای ناب و دانه‌های دُرّ و شاخه‌های مرجان (و در یک کلمه، تمام ذخایر جهان) را ببخشد، در جود و سخایش کمترین اثری نمی‌گذارد، و از وسعت نعمت هایش نمی‌کاهد; آن قدر نزد او از ذخایر نعمت‌ها است، که تقاضاهای مردم آن را از میان نمی‌برد; چرا که او سخاوتمندی است که پاسخ گویی به تقاضای سائلان، چیزی از او نمی‌کاهد، و اصرارِ اصرارکنندگان، او را به بخل وا نمی‌دارد.
|
فَانْظُرْ أَیهَا السَّائِلُ: فَمَا دَلَّكَ الْقُرْآنُ عَلَیهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ وَ اسْتَضِیءْ بِنُورِ هِدَایتِهِ، وَ مَا كَلَّفَكَ الشَّیطَانُ عِلْمَهُ مِمَّا لَیسَ فی الْكِتَابِ عَلَیكَ فَرْضُهُ، وَ لافِی سُنَّةِ النَّبِی(صلی الله علیه وآله) وَ أَئِمَّةِ الْهُدَی أَثَرُهُ، فَكِلْ عِلْمَهُ إِلَی اللهِ سُبْحانَهُ، فَإِنَّ ذلِكَ مُنْتَهَی حَقِّ اللهِ عَلَیكَ. وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِینَ فِی الْعِلْمِ هُمُ الَّذِینَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضرُوبَةِ دُونَ الْغُیوبِ، الإِقْرَارُ بِجُمْلَةِ مَا جَهِلُوا تَفْسِیرَهُ مِنَ الْغَیبِ الْمَحْجُوبِ،
|
ای کسی که از صفات خدا سؤال کردی! درست بنگر آنچه را قرآن از صفات او بیان کرده است از آن پیروی کن و از نور هدایتش روشنایی بگیر و آنچه را شیطان فرا گرفتنش را به تو تکلیف می‌کند - از اموری که در کتاب خدا بر تو واجب نشده و اثری از آن در سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و ائمه هُدی نیامده است - علمش را به خداوند واگذار کن; که این نهایت حق خدا بر توست. و بدان راسخان و استواران در علم، آنها هستند که خداوند آنان را به خاطر اقرار اجمالی به تمام آنچه از آنها پوشیده است و تفسیر آن را نمی‌دانند، از فرو رفتن در عمق اسرار نهانی بی‌نیاز ساخته و از این جهت که به عجز خویش در برابر آنچه از تفسیرش ناتوانند اعتراف دارند
|
فَمَدَحَ اللهُ - تَعَالَی - اعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ یحِیطُوا بِهِ عِلْماً، وَ سَمَّی تَرْكَهُمُ التَّعَمُّقَ فِیمَا لَمْ یكَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ كُنْهِهِ رُسُوخاً، فَاقْتَصِرْ عَلی ذلِكَ، وَلاتُقَدِّرْ عَظَمَةَ الله سُبْحَانَهُ عَلی قَدْرِ عَقْلِكَ فَتَكُونَ مِنَ الْهَالِكِینَ.
|
خداوند آنها را ستوده و ترک بحث و تعمّق در آنچه پروردگار بر عهده آنان نگذاشته است را رسوخ در علم نامیده (و آنان را راسخان و ثابت قدمان در دانش خوانده است;) به همین مقدار قناعت کن و عظمت خداوند سبحان را با مقیاس عقل خود، اندازه مگیر که از هالکان خواهی بود.
|
هُوَ الْقَادِرُ الَّذِی إذَا ارْتَمَتِ الأَوْهَآمُ، لِتُدْرِكَ مُنْقَطَعَ قُدْرَتِهِ. وَ حَاوَلَ الْفِکْرُ الْمُبَرَّأُ مِنْ خَطَرَاتِ الْوَسَاوِسِ أَنْ یقَعَ عَلَیهِ فِی عَمِیقَاتِ غُیوبِ مَلَكُوتِهِ، وَ تَوَلَّهَتِ الْقُلُوبُ إِلَیهِ، لِتَجْرِی فِی كَیفِیةِ صِفَاتِهِ، وَ غَمَضَتْ مَدَاخِلُ الْعُقُولِ فِی حَیثُ لاتَبْلُغُهُ الصِّفَاتُ لِتَنَاوُلِ عِلْمِ ذَاتِهِ، رَدَعَهَا وَ هِی تَجُوبُ مَهَاوِی سُدَفِ الْغُیوبِ، مُتَخَلِّصَةً إِلَیهِ - سُبْحَانَهُ - فَرَجَعَتْ إِذْ جُبِهَتْ مَعْتَرِفَةً بِأَنَّهُ لاینَالُ بِجَوْرِ الاِعْتِسَافِ كُنْهُ مَعْرِفَتِهِ، وَ لاتَخْطُرُ بِبَالِ أُولِی الرَّوِیاتِ خَاطِرَةٌ مِنْ تَقْدِیرِ جَلاَلِ عِزَّتِهِ.
|
او خداوند توانایی است که اگر نیروی اوهام و اندیشه ها برای درک گستره قدرتش بکار افتد و افکار بلندِ مبرّای از وسوسه ها، برای فهم عمیق غیب ملکوتش به جولان درآید و قلب‌های مملوّ از عشق به او، برای پی بردن به کیفیات صفاتش به کوشش پردازد و عقل‌های پر توان، با دقّت و باریک بینی هر چه بیشتر، برای درک ذات پاکش - در آنجایی که توصیفات بشری به آن نمی‌رسد - گام بردارد، دست ردّ بر سینه همه آنها می‌گذارد و همه را به عقب می‌راند، در حالی که در تاریکی‌های غیب، برای خلاصی خویش به خداوند سبحان پناه می‌برند (و از گرفتار شدن در دام شرک و تشیبه بیمناکند.) سپس باز می‌گردند و اعتراف می‌کنند که هرگز با تلاش و کوشش نمی‌توان به کنه ذات و صفات او رسید و با فکر و عقل نارسای بشر نتوان او را درک کرد و اندازه عظمت و عزّتش به فکر اندیشمندان خطور نمی‌کند.
|
اَلَّذی ابْتَدَعَ الْخَلْقَ عَلَی غَیرِ مِثَال امْتَثَلَهُ، وَ لامِقْدَار احْتَذَی عَلَیهِ، مِنْ خَالِق مَعْبُود كَانَ قَبْلَهُ، وَ أَرَانَا مِنْ مَلَكُوتِ قُدْرَتِهِ، وَ عَجَائِبِ مَا نَطَقَتْ بِهِ آثَارُ حِکْمَتِهِ، وَ اعْتِرَافِ الْحَاجَةِ مِنَ الْخَلْقِ إِلَی أَنْ یقِیمَهَا بِمِسَاكِ قُوَّتِهِ، مَا دَلَّنا بِاضْطِرَارِ قِیامِ الْحُجَّةِ لَهُ عَلَی مَعْرِفَتِهِ، فَظَهَرَتِ الْبَدائِعُ الَّتِی أَحْدَثَتْهَا آثَارُ صَنْعَتِهِ، وَ أَعْلاَمُ حِکْمَتِهِ، فَصَارَ كُلُّ مَا خَلَقَ حُجَّةً لَهُ وَ دَلِیلا عَلَیهِ; وَ إِنْ كَانَ خَلْقاً صَامِتاً، فَحُجَّتُهُ بِالتَّدْبِیرِ نَاطِقَةٌ، وَ دَلاَلَتُهُ عَلَی الْمُبْدِعِ قَائِمَةٌ.
|
او خدایی است که موجودات را از کتم عدم بوجود آورده، بی‌آنکه از نقشه قبلی دیگری اقتباس کند، یا در آفرینش از آفریدگاری پیش از خود، سرمشق بگیرد، و آنقدر از ملکوت قدرت خود و شگفتی‌هایی که آثار حکمتش از آن سخن می‌گوید و از نیاز موجودات به قدرتِ برپا دارنده ای خبر می‌دهد، به ما نشان داده که ما را بی‌اختیار به معرفت و شناخت او دعوت می‌کند. بدین ترتیب، ابداعاتی را آثار صنع او و نشانه‌های حکمتش بوجود آورده، که هر یک از مخلوقاتش حجّت و دلیلی بر وجود او هستند; هر چند به ظاهر مخلوقی خاموشند، ولی (با زبان بی‌زبانی، امّا با صراحت و وضوح) از تدبیر او سخن می‌گویند و همواره گواه بر آفریدگارند.
|
فَأَشْهَدُ أَنَّ مَنْ شَبَّهَكَ بِتَبَاینِ أَعْضَاءِ خَلْقِكَ، وَ تَلاَحُمِ حِقَاقِ مَفَاصِلِهِمُ الْمُحْتَجِبَةِ لِتَدْبِیرِ حِکْمَتِكَ، لَمْ یعْقِدْ غَیبَ ضَمِیرِهِ عَلَی مَعْرِفَتِكَ، وَ لَمْ یبَاشِرْ قَلْبَهُ الْیقِینُ بِأَنَّهُ لانِدَّ لَكَ، وَ كَأَنَّهُ لَمْ یسْمَعْ تَبَرُّؤَ التَّابِعِینَ مِنَ الْمَتْبُوعینَ إِذْ یقُولُونَ: (تَالله إِنْ كُنّا لَفِی ضَلال مُبِین * إِذْ نُسَوِّیكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِینَ)! كَذَبَ الْعَادِلُونَ بِكَ، إِذْ شَبَّهُوكَ بِأَصْنَامِهِمْ، وَ نَحَلُوكَ حِلْیةَ الْمَخْلُوقِینَ بِأَوْهَامِهِمْ، وَ جَزَّأُوكَ تَجْزِئَةَ الْمُجَسَّمَاتِ بِخَوَاطِرِهِمْ، وَ قَدَّرُوكَ عَلَی الْخَلْقَةِ المُخْتَلِفَةِ الْقُوَی، بِقَرائِحِ عُقُولِهِمْ.
|
من گواهی می‌دهم آن کس که تو را به مخلوقاتت تشبیه کرده و برای تو همانند آنها اعضای مختلف و مفاصل به هم پیوسته - که به حکمتت در لابه لای عضلات پنهان گشته اند - قائل شود، هرگز در اعماق ضمیر خود تو را نشناخته و یقین به این حقیقت، که برای تو شبیه و نظیری نیست، در درون جانش قرار نگرفته است و گویا سخن تابعان را از رهبران گمراه خود (در قیامت) بیزاری می‌جویند نشنیده است! آن روز که می‌گویند: «به خدا سوگند ما در گمراهی آشکار بودیم که شما را با پروردگار جهانیان برابر می‌شمردیم». دروغ گفتند آنان که برای تو همتایی قائل شدند و تو را به بتهای خود تشبیه نمودند و لباس و زینت مخلوقین را با اوهام و خیالات خود بر تو پوشانیدند و تو را همچون اجسام، با پندارهای خود تجزیه کردند (و اجزایی همچون دست و پا، برای تو قائل شدند) و با سلیقه‌های منحطّ خود، تو را به مخلوقی که قوای گوناگون دارد، مقایسه نمودند.
|
وَ أَشْهَدُ أَنَّ مَنْ سَاوَاكَ بِشَیء مِنْ خَلْقِكَ فَقَدْ عَدَلَ بِكَ، وَ الْعَادِلُ بِكَ كَافِرٌ بِمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ مُحْكَمَاتُ آیاتِكَ، وَ نَطَقَتْ عَنْهُ شَوَاهِدُ حُجَجِ بَینَاتِكَ، وَ إِنَّكَ أَنْتَ اللهُ الَّذِی لَمْ تَتَنَاهَ فِی الْعُقُولِ، فَتَكُونَ فی مَهَبِّ فِکْرِهَا مُكَیفاً، وَلاَ فِی رَوِیاتِ خَوَاطِرِهَا فَتَكُونَ مَحْدُوداً مُصَرَّفاً.
|
و گواهی می‌دهم آنانکه تو را با چیزی از مخلوقات مساوی شمردند همتایی برای تو قائل شده اند، و آن کس که برای تو همتایی قائل شود، نسبت به آنچه آیات محکمات تو آورده و شواهد «دلایل آشکار» تو از آن سخن می‌گوید: کافر شده است! تو همان خدایی هستی که عقل ها به تو احاطه نمی‌یابد، تا در مسیر وزش افکار در کیفیت خاصی قرار گیری! و در خاطره ها و اندیشه ها جای نمی‌گیری، تا محدود و قابل تغییر باشی!
|
فصل
|
بخش دیگری از این خطبه
|
قَدَّرَ مَاخَلَقَ فَأَحْكَمَ تَقْدِیرَهُ، وَ دَبَّرَهُ فَأَلْطَفَ تَدْبِیرَهُ، وَوَجَّهَهُ لِوِجْهَتِهِ فَلَمْ یتَعَدَّ حُدُودَ مَنْزِلَتِهِ، وَ لَمْ یقْصُرْ دُونَ الإِنْتِهاءِ إِلی غَایتِهِ، وَ لَمْ یسْتَصْعِبْ إِذْ أُمِرَ بِالمُضِی عَلَی إِرَادَتِهِ، فَكَیفَ وَ إِنَّمَا صَدَرَتِ الْاُمُورُ عَنْ مَشِیئَتِهِ؟
|
آنچه را آفریده به درستی اندازه گیری نموده، و به خوبی تدبیر کرده، و در مسیر خودش قرار داده است. لذا هیچ موجودی از حدّ خود تجاوز نکرده، و پیش از رسیدن به هدف، باز نمی‌ایستد، و به هنگامی که به آن فرمان داده شد، که مطابق اراده پروردگار حرکت کن سرپیچی ننمود; چگونه ممکن است سرپیچی کند، حال آنکه همه چیز از اراده او سرچشمه گرفته است؟!
|
اَلْمُنْشِیءُ أَصْنَافَ الأَشْیاءِ بِلاَ رَوِیةِ فِکْر آلَ إِلَیها، وَ لاقَریحَةِ غَرِیزَة أَضْمَرَ عَلَیهَا، وَ لاتَجْرِبَه أفادَهَا مِنْ حَوَادِثِ الدُّهُورِ، وَ لاشَرِیک أَعَانَهُ عَلَی ابْتِدَاعِ عَجَائِبِ الأُمورِ، فَتَمَّ خَلْقُهُ بِأَمْرِهِ، وَ أَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ، وَ أَجَابَ إِلی دَعْوَتِهِ، لَم یعْتَرِضْ دُونَهُ رَیثُ الْمُبْطِیءِ، وَ لاأَنَاةُ الْمُتَلَكِّیءِ، فَأَقَامَ مِنَ الْاَشْیاءِ أَوَدَهَا، وَ نَهَجَ حُدُودَهَا، وَ لاَءَمَ بِقُدْرَتِهِ بَینَ مُتَضَادِّهَا، وَ وَصَلَ أَسْبَابَ قَرَائِنِهَا، وَ فَرَّقَهَا أَجْنَاساً مُخْتَلِفَات فِی الْحُدُودِ وَ الأَقْدَارِ، وَالْغرَائِز وَ الْهَیئَاتِ، بَدَایا خَلاَئِقَ أَحْكَمَ صُنْعَهَا، وَ فَطَرَهَا عَلَی مَا أَرَادَ وَ ابْتَدَعَهَا!
|
او کسی است که موجودات مختلف را بدون نیاز به تفكّر و اندیشه ای که به دست آورده باشد و بدون غریزه ای که در درون نهان کند و بی‌نیاز از تجربه حوادث زمان‌های گذشته، و بدون کمک شریک و همتایی که او را در آفرینش موجودات شگفت انگیز یاری دهد، آفرید. و این سان آفرینش موجودات به فرمان او کامل شد، همه سر بر فرمانش نهادند و دعوتش را اجابت کردند، بی‌آن که در برابرش سستی کنند یا در اطاعت امرش درنگ نمایند; بدین گونه، موجودات را بی‌هیچ کژی برپا داشت و راهی را که باید بپیمایند معین فرمود. با قدرت خویش در میان اشیای متضاد الفت ایجاد کرد و آنها را که با یکدیگر همگون بودند، پیوند داد، و موجودات جهان را به انواع مختلف از نظر حدود و اندازه ها، و غرایز و اَشکال و هیأت‌های گوناگون تقسیم نمود. اینها مخلوقات شگفت انگیزی است که آفرینش آنها را استوار نمود، و با حکمت قرین ساخت و آن سان که می‌خواست ایجاد و ابداع فرمود.
|
وَ نَظَمَ بِلاَ تَعْلِیق رَهَوَاتِ فُرَجِهَا، وَ لاَحَمَ صُدُوعَ انْفِرَاجِهَا، وَ وَشَّجَ بَینَهَا وَ بَینَ أَزْوَاجِهِا، وَ ذَلَّلَ لِلْهَابِطِینَ بِأَمْرِهِ، والصَّاعِدینَ بِأَعْمَالِ خَلْقِهِ، حُزُونَةَ مِعْرَاجِهَا، وَ نَادَاهَا بَعْدَ إِذْ هِی دُخَانٌ، فَالْتَحَمَتْ (فالتجمت) عُرَی أَشْرَاجِهَا، وَفَتَقَ بَعْدَ الاِرْتِتَاقِ صَوَامِتَ أَبْوَابِهَا، وَأَقَامَ رَصَداً، مِنَ الشُّهُبِ الثَّوَاقِبِ عَلَی نِقَابِهَا، وَ أَمْسَكَهَا مِنْ أَنْ تَمُورَ، فِی خَرْقِ الْهَوَاءِ بِأَیدِهِ وَأَمَرَهَا أَنْ تَقِفَ مُسْتَسْلِمَةً لاَِمْرِهِ.
|
(خداوند) فاصله‌های وسیع و گشوده (کرات آسمانی) را بی‌آنکه بر چیزی تکیه داشته باشند، تنظیم نمود و شکاف‌های میان (هر کدام از آنها) را پیوند داد، آنها و نظائر آنها را به یکدیگر مربوط ساخت، و مشکل فرود آمدن فرشتگان را برای ابلاغ فرمان او، و بالا بردن اعمال مخلوقات را به آسمان، آسان نمود. به آسمانها در حالی که به صورت دود بودند، فرمان داد (فرمانی تکوینی برای پیمودن مراحل خلقت و تکامل). در این هنگام، میان بخش‌های مختلفِ آن ارتباط برقرار گشت (و به صورت توده عظیمی درآمدند). سپس آسمانها را از هم جدا ساخت و درهای بسته آنها را باز گشود، و نگهبانانی از شهاب‌های ثاقب بر هر راهی گماشت (تا مانع نفوذ شیاطین به آسمانها گردد) و آنها را با دست قدرتش بی‌آن که گرفتار حرکات ناموزون گردند (در فضا) نگاهداشت و به آنها فرمان داد که تسلیم امر او بوده باشند (و از قوانین آفرینش پیروی کنند).
|
وَ جَعَلَ شَمْسَهَا آیةً مُبْصِرَةً لِنَهَارِهَا، وَ قَمَرَهَا آیةً مَمْحُوَّةً مِنْ لَیلِهَا، وَ أَجْرَاهُمَا فِی مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا، وَ قَدَّرَ سَیرَهُمَا فِی مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا، لِیمِیزَ بَینَ ال‍لّیلِ وَ النَّهَارِ بِهِمَا، وَ لِیعْلَمَ عَدَدُ السِّنِینَ والْحِسَابُ بِمَقَادِیرِهِمَا، ثُمَّ عَلَّقَ فِی جَوِّهَا فَلَكَهَا، وَ نَاطَ بِهَا زِینَتَهَا، مِن خَفِیاتِ دَرَارِیهَا وَ مَصَابیحِ كَوَاكِبِهَا، وَرَمَی مُسْتَرِقِی السَّمْعِ بِثَوَاقِبِ شُهُبِهَا، وَ أَجْرَاها عَلَی أَذْلاَلِ تَسْخِیرهَا مِنْ ثَبَاتِ ثَابِتِهَا، وَ مَسِیرِ سَائِرِهَا، وَ هُبُوطِهَا وَ صُعُودِهَا، وَ نُحُوسِهَا وَ سُعُودِهَا.
|
خداوند خورشید را نشانه روشنی بخش روز، و ماه را نوری محو و کم رنگ برای (زدودن شدّت تیرگی) شب ها قرار داد و آنها را در مسیرهایشان به حرکت درآورد; و مقدار سیر آنها را در مراحلی که باید بپیمایند معین فرمود، تا شب و روز را بدین وسیله از هم جدا سازد و عدد سال ها و زمان معلوم گردد. سپس در فضای آسمان ها، فلک ها (مدارات کواکب) را آفرید، و آنچه زینت بخش آن بود از ستارگان مخفی و کم نور و ستارگان پر نور در آن جایگزین ساخت، و استراق سمع کنندگان را با شهاب‌های ثاقب تیر باران نمود، و همه آسمانها را به تسخیر خود درآورد، و ستارگان ثوابت و سیار و هبوط کننده و صعود کننده و نحس و سعد آنها را به جریان انداخت.
|
ثُمَّ خَلَقَ سُبْحانَهُ لإِسْكَانِ سَمواتِهِ، وَ عِمَارَةِ الصَّفِیحِ الأَعْلَی مِنْ مَلَكُوتِهِ، خَلْقاً بَدِیعاً مِنْ مَلاَئِكَتِهِ، وَ مَلأَ بهِمْ فُرُوجَ فِجَاجِهَا، وَ حَشَا بِهمْ فُتُوقَ أَجْوَائِها، وَ بَینَ فَجَوَاتِ تِلْكَ الْفُرُوجِ زَجَلُ الْمُسَبِّحِینَ مِنْهُمْ فِی حَظَائِرِ الْقُدُسِ، وَ سُتُرَاتِ الْحُجُبِ، وَسُرَادِقَاتِ الْمَجْدِ، وَوَرَاءَ ذلِكَ الرَّجِیجِ الَّذِی تَسْتَكُّ مِنْهُ الأَسْمَاعُ سُبُحَاتُ نُور تَرْدَعُ الأَبْصارَ عَنْ بُلُوغِهَا، فَتَقِفُ خَاسِئَةً عَلَی حُدُودِهَا.
|
سپس خداوند سبحان برای سکونت در آسمانها و آباد ساختن آنها (با عبادت و نیایش) در بالاترین صفحه ملکوت خود، مخلوقاتی بدیع از فرشتگان آفرید; تمام فواصل آسمان را با آنها پر کرد و فضای میان آن را از وجود فرشتگان، مالامال ساخت. (به گونه ای که) صدای تسبیح آنها، فاصله‌های آسمانها را پر کرده و در بارگاه قدس و درون حجابها و سراپرده‌های مجد و عظمت، طنین انداز است، و در ماورای زلزله و غوغای تسبیح آنان - که گوشها از آن کر می‌شود - شعاع‌های خیره کننده نور، چشمها را از دیدن باز می‌دارد و در محدوده خود متوقّف می‌سازد.
|
وَ أَنْشَأَهُمْ عَلَی صُوَر مُخْتَلِفَات، وَ أَقْدَار مُتَفَاوِتَات، (أُولِی أَجْنِحَة) تُسَبِّحُ جَلاَلَ عِزَّتِهِ، لاَینْتَحِلُونَ مَا ظَهَرَ فِی الْخَلْقِ مِنْ صُنْعِهِ، وَ لایدَّعُونَ أَنّهُمْ یخْلُقُونَ شَیئاً مَعَهُ مِمَّا انْفَرَدَ بِهِ، (بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ * لایسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأمْرِهِ یعْمَلُونَ) جَعَلَهُمُ اللهُ فِیمَا هُنَالِكَ أَهْلَ الأَمَانَةِ عَلَی وَحْیهِ، وَ حَمَّلَهُمْ إِلی الْمُرْسَلِینَ وَدَائِعَ أَمْرِهِ وَ نَهْیهِ، وَعَصَمَهُمْ مِنْ رَیبِ الشُّبُهَاتِ، فَمَا مِنْهُمْ زَائِغٌ عَنْ سَبِیلِ مَرْضَاتِهِ، وَ أَمَدَّهُمْ بِفَوَائِدِ المَعُونَةِ، وَ أَشْعَرَ قُلُوبَهُمْ تَوَاضُعَ إِخْبَاتِ السَّكِینَةِ، وَ فَتَحَ لَهُمْ أَبْوَاباً ذُلُلا إِلی تَمَاجِیدِهِ، وَنَصَبَ لَهُمْ مَنَاراً وَاضِحَةً عَلَی أَعْلاَمِ تَوْحِیدِهِ.
|
آنها را به صورتهای مختلف و اندازه‌های گوناگون آفرید، «در حالی که دارای بالهای متعددی هستند» (و از نظر قدرت، یکسان نمی‌باشند). همواره تسبیح جلال و عزّت او می‌گویند و هرگز اسرار شگفت انگیز آفرینش مخلوقات را به خود نسبت نمی‌دهند و ادّعا نمی‌کنند که در آفرینش چیزی با او شرکت دارند، «بلکه آنها بندگان گرامی او هستند که هیچ گاه در سخن بر او پیشی نمی‌گیرند و به فرمان او (بی هیچ کم و کاست) عمل می‌کنند». گروهی از آنها را امین وحی خود قرار داد، و به آنها برای رساندن ودایع امر و نهیش به پیامبران مأموریت داد، و از تردید و شبهات مصونیت بخشید، به گونه ای که هیچ کدام از آنان از راه رضای حقّ منحرف نمی‌شوند. آنان را از یاری خویش بهره‌مند ساخت (تا وظیفه ابلاغ وحی را به خوبی انجام دهند) و قلب آنان را با تواضع و خشوع و سکینه و آرامش قرین نمود (تا در انجام این وظیفه خطیر گرفتار خطا نشوند) و درهای سهل و آسانی را برای مدح و تمجید (و نیایش) خویش به روی آنها گشود (تا از این طریق مصونیت بیشتری به آنها ببخشد) و چراغ‌های روشنی جهت راهیابی به نشانه‌های توحیدش برای آنان نصب نمود.
|
لَمْ تُثْقِلْهُمْ مَوصِرَاتُ الآثَامِ، وَ لَمْ تَرْتَحِلْهُمْ عُقَبُ ال‍لّیالی وَ الأَیام، وَ لَمْ تَرْمِ الشُّكُوكُ بِنَوَازِعِهَا، عَزِیمَةَ إِیمَانِهمْ، وَ لَمْ تَعْتَرِكِ الظُّنُونُ عَلَی مَعَاقِدِ یقِینهِمْ، وَ لاقَدَحَتْ قَادِحَةُ الإِحَنِ فِیمَا بَینَهُمْ، وَ لاسَلَبَتْهُمُ الْحَیرَةُ مَا لاَقَ مِنْ مَعْرِفَتِهِ بِضَمائِرِهمْ، وَ مَا سَكَنَ مِنْ عَظَمَتِهِ وَ هَیبَةِ جَلاَلَتِهِ فِی أَثْنَاءِ صُدُورِهْم، وَ لَمْ تَطْمَعْ فِیهِمُ الْوَسَاوِسُ فَتَقْتَرِعَ بِرَینِهَا عَلی فِکْرِهمْ.
|
سنگینی گناهان هرگز فرشتگان را ناتوان و درمانده نساخته (چرا که آنها هرگز گناه نمی‌کنند.) و رفت و آمد شب و روز آنان را به سوی مرگ کوچ نداده است (تا ضعف و پیری بر آنها چیره شود.)
تیرهای شک و شبهه، ایمان پر عزم آنان را هدف قرار نداده، و گمان و تردید بر پایگاه یقین آنان راه نیافته (و آنها را متزلزل نساخته است). هیچ چیز آتش کینه و حسد را در میان آنها بر نیافروخته (تا ضعف و فتوری در کار آنها راه یابد.) و هرگز حیرت و سرگردانی آنان را از معرفتی که در باطن دارند و آنچه از عظمت و هیبت و جلال الهی در درون سینه هایشان نهفته است، جدا نساخته، و (سرانجام) وسوسه ها در وجودشان راه نیافته، تا شک و تردید ناشی از آن بر افکارشان چیره شود.
|
وَ مِنْهُمْ مَنْ هُوَ فی خَلْقِ الْغَمَامِ الدُّلَّحِ، وَ فی عِظَمِ الْجِبَالِ الشُّمَّخِ، وَ فی قَتْرَةِ الظَّلاَمِ الْاَیهَمِ، وَ مِنْهُمْ مَنْ قَدْ خَرَقَتْ أَقْدَامُهُمْ تَخُومَ الأَرْضِ السُّفْلَی، فَهِی كَرَایات بِیض قَدْ نَفَذَتْ فِی مَخَارِقِ الْهَوَاءِ، وَ تَحْتَهَا رِیحٌ هَفَّافَةٌ تَحْبِسُهَا عَلَی حَیثُ انْتَهَتْ مِنَ الْحُدُودِ الْمُتَنَاهِیةِ، قَدْ اسْتَفْرَغَتْهُمْ أَشْغَالُ عِبَادَتِهِ، وَ وَصَلَتْ حَقَائِقُ الإِیمَانِ بَینَهُمْ وَ بَینَ مَعْرِفَتِهِ، وَ قَطَعَهُمُ الإِیقَانُ بِهِ إِلی الْوَلَهِ إِلیهِ، وَ لَمْ تُجَاوِزْ رَغَبَاتُهُمْ مَا عِنْدَهُ إِلی مَا عِنْدَ غَیرِهِ.
|
گروهی از آنها در درون ابرهای پر آب و بر فراز کوه‌های عظیم و مرتفع و در پوشش تاریکی‌های شدید قرار دارند و گروهی دیگر از آنها قدمهایشان تا قعر زمین پایین رفته و (قامت آنها) همچون پرچم‌های سفیدی دل هوا را شکافته و در زیر آن بادهایی است که با سرعت و نظم حرکت می‌کند و آنها را در مرزهای معینی نگه می‌دارد; اشتغال به عبادت پروردگار، تمام وجودشان را پر کرده است، و حقیقت ایمان میان آنان و معرفت خدا پیوند داده، و یقین به پروردگار، آنها را تا سر حدّ عشق به او پیش برده است، و به جهت علاقه ای که به آنچه نزد خداست دارند به چیزی نزد غیر او نمی‌اندیشند.
|
قَدْ ذَاقُوا حَلاَوَةَ مَعْرِفَتِهِ، وَ شَرِبُوا بِالْكَأْسِ الرَّوِیةِ مِنْ مَحَبَّتِهِ، وَ تَمَكَّنَتْ مَنْ سُوَیدَاءِ قُلُوبِهِمْ وَ شِیجَةُ خِیفَتِهِ، فَحَنَوْا بِطُولِ الطَّاعَةِ اعْتِدَالَ ظُهُورِهِمْ، وَ لَمْ ینْفِذْ طُولُ الرَّغْبَةِ إِلَیهِ مَادَّةَ تَضَرُّعِهِمْ، وَ لاأَطْلَقَ عَنْهُمْ عَظِیمٌ الزُّلْفَةِ رِبَقَ خُشُوعِهمْ، وَ لَمْ یتَوَلَّهُمْ الإِعْجَابُ فَیسْتَکْثِرُوا مَا سَلَفَ مِنْهُمْ وَ لاتَرَكَتْ لَهُمُ اسْتِكَانَةُ الْاِجْلاَلِ نَصِیباً فِی تَعْظِیمِ حَسَنَاتِهمْ، وَ لَمْ تَجْرِ الْفَتَرَاتُ فِیهِمْ عَلَی طُولِ دُؤُبِهِمْ، وَ لَمْ تَغِضْ رَغَبَاتُهُمْ فَیخَالِفُوا عَنْ رَجَاءِ رَبِّهِمْ، وَ لَمْ تَجِفَّ لِطُولِ الْمُناجَاةِ أَسَلاَتُ أَلْسِنَتِهمْ، وَ لامَلَكَتْهُمُ الأَشْغَالُ فَتَنْقَطِعَ بِهَمْسِ الْجُؤَارِ، إِلَیهِ أَصْوَاتُهُمْ، وَ لَمْ تَخْتَلِفْ فِی مَقَاوِمِ الطَّاعَةِ مَنَاكِبُهُمْ، وَ لَمْ یثْنُوا إلَی رَاحَةِ التَّقْصِیرِ فِی أَمْرِهِ رَقَابَهُمْ، وَ لاتَعْدُو عَلَی عَزِیمَةِ جِدِّهِم بَلاَدَةُ الْغَفَلاَتِ، وَ لاتَنْتَضِلُ فِی هِمَمِهِمْ خَدَائِعُ الشَّهَوَاتِ.
|
آنها شیرینی معرفت خدا را چشیده و از جام محبتّش سیراب شده اند، و (در عین حال) خوف او در اعماق جانشان جایگزین شده است; قامتشان از کثرت اطاعت خم شده و رغبت فراوان آنها به عبادت پروردگار، هرگز حال تضرّع و نشاط عبادت را در آنها از بین نبرده، و مقام برجسته آنان طوق خشوع را از گردنشان باز نکرده است; خودبینی و عُجب آنها را فرا نگرفته، تا اعمال گذشته خود را بسیار بشمرند، خضوع و کوچکی در برابر ذات با عظمتش، جایی برای بزرگ شمردن حسنات برای آنان باقی نگذارده است و با اینکه پیوسته مشغول عبادتند فتور و سستی به آنها دست نمی‌دهد و ادامه این کار از رغبتشان نمی‌کاهد، تا از امید به پروردگار خود روی برتابند. مناجاتهای طولانی زبان آنان را خشک و ناتوان نساخته و اشتغال به غیر خداوند، آنها را تحت سلطه خود نیاورده، تا ندای بلند آنان را (در مقام تضرّع و تسبیح) کوتاه سازد، در مقام اطاعت و بندگی همچنان دوش به دوش ایستاده اند; و راحت طلبی، آنان را به کوتاهی در انجام فرمانش وانداشته و کودنی غفلت ها بر تلاش و عزم راسخ آنها چیره نگردیده، و تیرهای فریبِ شهوات، همّت‌های آنها را هدف قرار نداده است!.
|
قَدْ اتَّخَذُوا ذَا الْعَرْشِ ذَخِیرَةً لِیوْمِ فَاقَتِهمْ، وَ یمَّمُوهُ عِنْدَ انْقِطَاعِ الْخَلْقِ إِلی المَخْلُوقِینَ بِرَغْبَتِهمْ، لایقْطَعُونَ أَمَدَ غَایةِ عِبَادَتِهِ وَ لایرْجِعُ بِهمِ الاِسْتِهْتَارُ بِلُزُومِ طَاعَتِهِ، إِلاَّ إِلَی مَوَادَّ مِنْ قُلُوبِهمْ غَیرِ مُنْقَطِعَة مِنْ رَجَائِهِ وَ مَخَافَتِهِ، لَمْ تَنْقَطِعْ أَسْبَابُ الشَّفَقَةِ مِنْهُمْ، فَینُوا فی جِدِّهِمْ، وَ لَمْ تَاْسِرْهُمُ الْاَطْمَاعُ فَیؤْثِروُا وَشیكَ السَّعْی عَلی اجْتِهَادِهِمْ. لَمْ یسْتَعْظِمُوا مَآ مَضَی مِنْ أَعْمَالِهِمْ، وَلَوِ اسْتَعْظَمُوا ذلِكَ لَنَسَخَ الرَّجَاءُ مِنْهُمْ شَفَقَاتِ وَ جَلِهِمْ، وَ لَمْ یخْتَلِفُوا فِی رَبِّهِمْ بِاسْتِحْواذِ الشَّیطَانِ عَلَیهِمْ. وَ لَمْ یفَرِّقْهُمْ سُوءُ التَّقَاطُعِ، وَلاَ تَوَلاَّهُمْ غِلُّ التَّحَاسُدِ، وَ لاتَشَعَّبَتْهُمْ مَصَارِفُ الرِّیبِ، وَلاَ اقْتَسَمَتْهُمْ أَخْیافُ الْهِمَمِ، فَهُمْ أُسَرَاءُ إِیمَان لَمْ یفُكَّهُمْ مِنْ رِبْقَتِهِ زَیغٌ وَ لاعُدُولٌ وَلاَ وَنی وَلاَ فُتُورٌ، وَ لَیسَ فی أَطْبَاقِ السَّماءِ مَوْضِعُ إِهَاب إِلاَّ وَ عَلَیهِ مَلَکٌ سَاجِدٌ، أَوْ سَاع حَافِدٌ، یزْدَادُونَ عَلَی طُول اِلطَّاعَةِ بِرَبِّهمْ عِلْماً، وَ تَزْدَادُ عِزَّةُ رَبِّهِمْ فِی قُلُوبِهِمْ عِظَماً.
|
آنها (فرشتگان عشق به) خداوندی را که صاحب [[عرش]] است ذخیره روز بی‌نوایی خود قرار داده و در آن هنگام که دیگران به مخلوقات می‌اندیشند آنها تمام توجّه خود را به خالق معطوف ساخته اند. آنها هیچ گاه عبادت او را پایان نمی‌دهند (چرا که) علاقه آنها به لزوم عبادت پروردگار از رجا و خوف او - که هرگز از دل آنها برکنده نمی‌شود - سرچشمه می‌گیرد، و هرگز اسباب خوف پروردگار از آنها قطع نشده تا در تلاش و کوشش خود سستی کند و طمع ها آنها را اسیر چنگال خود نساخته تا سرعت سعی (در امور دنیا) را بر کوشش خود (در کار آخرت و طاعت پروردگار) مقدّم دارند. آنها اعمال گذشته خود را بزرگ نشمرده که اگر بزرگ می‌شمردند امیدواری (بیش از حدّ) خوفشان را از بین می‌برد، آنها درباره پروردگارشان هرگز بر اثر وسوسه‌های شیاطین گرفتار اختلاف نشده، و برخوردهای بد، آنان را از هم جدا نساخته و حسادت‌های درونی، آنان را از هم دور ننموده است، عوامل شک و تردید، آنها را پراکنده نکرده، و افکار متفرقه، جمع آنها را از هم جدا نساخته است، آنها همیشه پای بند ایمانی هستند که هرگز طوق آن را به سبب شک و تردید، و عدول از حق، و سستی و خستگی، از گردن خویش بر نمی‌دارند، در تمام آسمان ها به قدر جای پوست حیوانی نتوان یافت که فرشته ای در آنجا به سجده نیفتاده باشد، یا ملکی تلاشگر و سریع و چابک مشغول به کار نباشد، فرشتگانی که طاعت فراوان پیوسته، بر یقین و معرفتشان نسبت به پروردگار می‌افزاید و عزت خداوند را در قلوبشان فزونی می‌بخشد!
|
كَبَسَ الأَرْضَ عَلی مَوْرِ أَمْوَاج مُسْتَفْحِلَة، وَلُجَجِ بِحَار زَاخِرَة، تَلْتَطِمُ أَوَاذِی أَمْوَاجِهَا، وَ تَصْطَفِقُ مُتَقَاذِفَاتُ أَثْبَاجِها، وَ تَرْغُو زَبَداً كَالْفُحُولِ عِنْدَ هِیاجِهَا، فَخَضَعَ جِمَاحُ الْمَاءِ الْمُتلاَطِمِ لِثِقَلِ حَمْلِهَا، وَ سَكَنَ هَیجُ ارْتِمَائِهِ إِذْ وَطِئَتْهُ بِكَلْكَلِهَا، وَ ذَلَّ مُسْتَخْذِیاً، إِذْ تَمَعَّكَتْ عَلَیهِ بَكَوَاهِلِهَا، فَأَصْبَحَ بَعْدَ اصْطِخَابِ أَمْوَاجِهِ، سَاجِیاً مَقْهُوراً، وَ فِی حَكَمَةِ الذُّلِّ مُنْقَاداً أَسِیراً، وَ سَكَنَتِ الأَرْضُ مَدْحُوَّةً فِی لُجَّةِ تَیارِهِ، وَرَدَّتْ مِنْ نَخْوَةِ بَأْوِهِ وَ اعْتِلاَئِهِ، وَ شُمُوخِ أَنْفِهِ وَ سُمُوِّ غُلَوَائِهِ، وَ كَعَمَتْهُ عَلَی كِظَّةِ جَرْیتِهِ، فَهَمَدَ بَعْدَ نَزَقَاتِهِ، وَ لَبَدَ بَعْدَ زَیفَانِ وَثَبَاتِهِ.
|
زمین را بر روی امواج پرهیجان و دریاهای مملو از آب قرار داد، امواجی که قسمتهای بالای آن متلاطم بود و پیوسته به هم می‌خورد، و لایه ای از کف - همانند کفهای دهان شتر به هنگام مستی - بر روی آنها پدید آمد. (سپس) قسمتهای سرکش آب پر تلاطم بر اثر سنگینی خضوع نمود، و هیجان آن به سبب تماس با سینه زمین فرو نشست، و کاملاتسلیم و رام شد; چرا که زمین بر آن می‌غلتید و به این ترتیب آبها بعد از آن همه سر و صدا که بر اثر امواج خروشان پیدا شده بود، آرام شد و همچون اسب افسار شده ای اسیر و رام گشت و زمین نیز آرام شد و (خشکیها) از دل امواج تدریجاً ظاهر و گسترده گشت، آب را از کبر و غرور و هیجان بی‌حدّ باز داشت و از شدّت حرکاتش کاست و بعد از آن همه جوش و خروش (کاملا) آرام شد و پس از آن همه جست و خیز متکبّرانه، به جای خود ایستاد.
|
فَلَمَّا سَكَنَ هَیجُ الْمَاءِ مِنْ تَحْتِ أَکْنَافِهَا، وَ حَمْلِ شَوَاهِقِ الْجِبَالِ الشُّمَّخِ الْبُذَّخِ عَلَی أَکْتَافِهَا، فَجَّرَ ینَابِیعَ الْعُیونِ مِنْ عَرَانِینِ أُنُوفِهَا، وَ فَرَّقَهَا فِی سُهُوبِ بِیدِهَا وَ أَخَادِیدِهَا، وَ عَدَّلَ حَرَكَاتِهَا بِالرَّسِیاتِ مِنْ جَلاَمِیدِهَا، وَ ذَوَاتِ الشَّنَاخِیبِ الشُّمِّ مِنْ صَیاخِیدِهَا، فَسَكَنَتْ مِنَ الْمَیدَانِ لِرُسُوبِ الْجِبَالِ فِی قِطَعِ أَدِیمهَا، وَ تَغَلْغُلِهَا مُتَسَرِّبَةً فِی جَوْبَاتِ خَیاشِیمِهَا، وَ رُكُوبِهَا أَعْنَاقَ سُهُولِ الأَرَضِینَ وَ جَرَاثِیمِهَا، وَ فَسَحَ بَینَ الْجَوِّ وَ بَینَها، وَ أَعَدَّ الْهَوَاءَ مُتَنَسَّماً لِسَاكِنِهَا، وَأَخْرَجَ إِلَیهَا أهْلَهَا عَلَی تَمَامِ مَرَافِقِها.
|
هنگامی که هیجان آب در اطراف زمین فرو نشست، و زمین کوه‌های سخت و مرتفع را بر دوش خود حمل کرد، چشمه‌های آب را از بینی کوه ها جاری ساخت; و آن را در دشت‌های گسترده و گودال ها (و بستر رودخانه ها) پراکنده و جاری نمود و حرکات زمین را با صخره‌های عظیم و قلّه‌های بلند و استوار کوه ها تعدیل کرد، و بدین ترتیب، لرزشهای زمین به جهت نفوذ کوه ها در سطح آن و فرو رفتن ریشه‌های آن در اعماق زمین و سوار شدن آن ها بر گردن دشت ها و اعماق آن از لرزش و اضطراب باز ایستاد و خداوند میان زمین و جوّ فاصله افکند، نسیم هوا را برای ساکنان زمین آماده ساخت و تمام نیازمندی ها و وسایل زندگی را برای اهل آن فراهم نمود.
|
ثُمَّ لَمْ یدَعْ جُرُزَ الأَرْضِ الَّتِی تَقْصُرُ مِیاهُ الْعُیونِ عَنْ رَوَابِیهَا، وَ لاتَجِدُ جَدَاوِلُ الأَنْهَارِ ذَرِیعَةً إِلی بُلُوغِهَا، حَتَّی أَنْشَأَ لَهَا نَاشِئَةَ سَحَاب تُحْیی مَوَاتَهَا، وَ تَسْتَخْرِجُ نَبَاتَهَا أَلَّفَ غَمَامَهَا بَعْد افْتِرَاقِ لُمَعِهِ، وَ تَبَاینِ قَزَعِهِ، حَتَّی إِذَا تَمَخَّضَتْ لُجَّةُ الْمُزْنِ فِیهِ، وَ الْتَمَعَ بَرْقُهُ فِی كُفَفِهِ، وَ لَمْ ینَمْ وَمِیضُهُ فِی كَنَهْوَرِ رَبَابِهِ، وَ مُتَرَاكِمِ سَحَابِهِ، أَرْسَلَهُ سَحّاً مُتَدَارِکاً، قَدْ أَسَفَّ هَیدَبُهُ، تَمْرِیهِ الْجَنُوبُ دِرَرَ أَهَاضِیبِهِ، وَ دُفَعَ شَآبِیبِهِ.
|
سپس خداوند هیچ یک از بلندی‌های زمین را که آب چشمه ها به نقاط مرتفع آن نمی‌رسد و جدول‌های نهرها به آن راه ندارد، به حال خود وانگذاشت; بلکه (برای آبیاری آنها) ابرهایی آفرید تا قسمتهای مرده زمین را زنده کند و گیاهان آن را برویاند. خداوند قطعات درخشنده و پراکنده و جدای ابرها را به هم پیوست و دریاهایی از آب که در ابرها نهفته بود سخت به حرکت درآمد (و آماده نزول شد;) برق، در اطراف آن درخشیدن گرفت و از درخشندگی آن، در ابرهای سفید کوه پیکر و متراکم چیزی کاسته نشد; (و همچنان ادامه یافت) این در حالی بود که ابرها (از شدّت سنگینی) به زمین نزدیک شده بودند; در این هنگام باد جنوب، باران را همچون شیری از پستان حیوان بدوشید و به شدّت بر زمین فرو ریخت
|
فَلَمَّآ أَلْقَتِ السَّحابُ بَرْكَ بِوَانَیهَا، وَ بَعَاعَ مَا اسْتَقَلَّتْ بِهِ مِنَ الْعِبْءِ المَحْمُولِ عَلَیهَا، أَخْرَجَ بِهِ مِنْ هَوَامِدِ الأَرْضِ النَّبَاتَ، وَ مِنْ زُعْرِ الْجِبَالِ الأَعْشَابَ، فَهِی تَبْهَجُ بِزِینَةِ رِیاضِهَا وَ تَزْدَهِی بِمَا أُلْبِسَتْهُ مِنْ رَیطِ، أَزَاهِیرِهَا، وَ حِلْیةِ مَا سُمِطَتْ بِهِ مِنْ نَاضِرِ أَنْوَارِهَا، وَ جَعَلَ ذلِكَ بَلاَغاً لِلْاَنَامِ، وَ رِزْقاً لِلْاَنْعَامِ، وَ خَرَقَ الْفِجَاجَ فِی آفَاقِهَا، وَ أَقَامَ المَنَارَ لِلسَّالِکینَ عَلَی جَوَادِّ طُرُقِهَا.
|
هنگامی که ابرها سینه بر زمین نهادند و آبهای فراوانِ سنگینی را که بر دوش داشتند، فرو ریختند، خداوند به وسیله آن از زمین‌های خشک و بی‌گیاه، نباتات فراوانی رویانید و از دامنه کوه‌های کم گیاه، سبزه بسیار خارج ساخت و زمین به زیور باغهایش غرق نشاط و شادی شد و با لباس نازک گلبرگها که بر خود پوشیده بود به ناز آمد، و از زینت و زیوری که از گردنبند گل‌های گوناگون یافته بود در وجد و شادی فرو رفت! و همه اینها را غذا وتوشه انسانها، و روزی چهارپایان قرار داد، در اطراف زمین (و در میان کوهها) درّه ها و راه‌های وسیعی شکافت و نشانه ها - برای آنان که بخواهند از شاهراه‌های وسیعش بگذرند - قرار داد.
|
فَلَمَّا مَهَدَ أَرْضَهُ، وَ أَنْفَذَ أَمْرَهُ، اخْتَارَ آدَمَ، علیه‌السلام، خِیرَةً مِنْ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُ أَوَّلَ جِبِلَّتِهِ، وَ أَسْكَنَهُ جَنَّتَهُ، وَ أَرْغَدَ فِیهَا أُكُلَهُ، وَأَوْعَزَ إِلَیهِ فِیمَا نَهَاهُ عَنْهُ، وَ أَعْلَمَهُ أَنَّ فِی الإِقْدَامِ عَلَیهِ التَّعَرُّضَ لِمَعْصِیتِهِ، وَ الْمُخَاطَرَةَ بِمَنْزَلَتِهِ; فَأَقْدَمَ عَلَی مَا نَهَاهُ عَنْهُ - مُوَافَاةً لِسَابِقِ عِلْمِهِ - فَأَهْبَطَهُ بَعْدَ التَّوْبَةِ لِیعْمُرَ أَرْضَهُ بِنَسْلِهِ، وَ لِیقِیمَ الْحُجَّةَ بِهِ عَلَی عِبَادِهِ، و لَمْ یخْلِهِمْ بَعْدَ أَنْ قَبَضَهُ، مِمَّا یؤَكِّدُ عَلَیهِمْ حُجَّةَ رُبُوبِیتِهِ، وَ یصِلُ بَینَهُمْ وَ بَینَ مَعْرِفَتِهِ، بَلْ تَعَاهَدَهُمْ بِالْحُجَجِ عَلَی أَلْسُنِ الْخِیرَةِ مِنْ أَنْبِیائِهِ، وَ مُتَحَمِّلِی وَدَائِعِ رِسَالاَتِهِ، قَرْناً فَقَرْناً; حَتَّی تَمَّتْ بِنَبِینَا مُحَمَّد(صلی الله علیه وآله) حُجَّتُهُ، وَ بَلَغَ الْمَقْطَعَ عُذْرُهُ وَ نُذُرُهُ.
|
هنگامی که (خداوند) زمین را آماده ساخت و فرمان خویش را (در تمام جهات) نافذ کرد، آدم را از میان تمام مخلوقاتش برگزید، و او را نخستین و برترین آفریده، خویش قرار داد; او را در بهشت خود ساکن کرد و غذاهای فراوان و گوارا را در اختیارش نهاد و (در عین حال) قبلا از آنچه ممنوعش کرده بود وی را بر حذر داشت، و آگاهش ساخت که اقدام بر آن (و تناول از درخت ممنوع) سبب عصیان و نافرمانی او خواهد بود و مقام و منزلتش را به خطر خواهد افکند! ولی آدم اقدام بر آن چیزی که از آن نهی شده بود کرد و علم خداوند درباره او به وقوع پیوست; به همین جهت، او را پس از توبه از بهشت فرو فرستاد تا با کمک نسل خود زمین را آباد سازد و حجّت را بر بندگانش اقامه کند; و بعد از از مرگ آدم، بندگان را از حجّت بر ربوبیتش خالی نگذاشت و میان فرزندان آدم و معرفت خویش پیوندی برقرار ساخت و قرن به قرن، حجت ها و دلیل ها را بر زبان پیامبران برگزیده و حاملان ودایع رسالت خویش برای آنها اقامه نمود، سرانجام به وسیله پیامبر ما محمّد(صلی الله علیه وآله)حجتش تمام شد (و سلسله پیامبران ختم گردید) و بیان احکام و انذار و (بشارت) به آخر رسید.
|
وَ قَدَّرَ الأرْزَاقَ فَكَثَّرَهَا وَ قَلَّلَها، وَ قَسَّمَهَا عَلَی الضِّیقِ والسَّعَةِ فَعَدَلَ فِیهَا لِیبْتَلِی مَنْ أَرَادَ بِمَیسُورِهَا وَ مَعْسُورِهَا، وَ لِیخْتَبِرَ بِذلِكَ الشُّکْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِیهَا وَ فَقِیرِهَا. ثُمَّ قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِیلَ فَاقَتِهَا، وَ بِسَلاَمَتِهَا طَوَارِقَ آفَاتِهَا، وَ بِفُرَجِ أَفْرَاحِهَا غُصَصَ أَتْرَاحِهَا، وَ خَلَقَ الآجَالَ فَأَطَالَهَا وَ قَصَّرَهَا، وَ قَدَّمَهَا وَ أَخَّرَهَا، وَ وَصَلَ بِالْمَوْتِ أَسْبَابَهَا، وَ جَعَلَهُ خَالِجاً لأَشْطَانِهَا، وَ قَاطِعاً لَمَرائِرِ أَقْرَانِهَا.
|
خداوند روزی ها را مقدّر کرد و اندازه گیری فرمود; گاه آن را زیاد و گاه کم نمود، گاه با تنگی و گاه با وسعت روزی را تقسیم کرد و (در عین حال) عدالت را در آن رعایت فرمود، و هدف از آن تقسیم، این بود که هر کس را بخواهد با وسعت روزی یا تنگی آن بیازماید و به وسیله آن، شکر و صبر غنی و فقیر را آزمایش کند. سپس روزی وسیع را با فقر و بیچارگی درآمیخت، تندرستی را با حوادث دردناک توأم ساخت، و شادی و سرور را با غصّه و اندوه قرین کرد. سرآمدِ عمر را آفرید; آن را گاه طولانی و گاه کوتاه قرار داد و گاه مقدّم و گاه موخّر داشت و سرانجام مرگ را با عوامل پایان عمر پیوند داد و با آن، رشته‌های طولانی حیات را درهم پیچید و پیوندهای محکم زندگی (توانمندان) را قطع کرد.
|
عَالِمُ السِّرِّ مِنْ ضَمَائِرِ الْمُضْمِرِینَ، وَ نَجْوَی الْمُتَخَافِتِینَ، وَ خَواطِرِ رَجْمِ الظُّنُونِ، وَ عُقَدِ عَزِیمَاتِ الْیقِینِ، وَ مَسَارِقِ إِیمَاضِ الْجُفُونِ، وَ مَا ضَمِنَتْهُ أَکْنَانُ الْقُلُوبِ، وَ غَیابَاتُ الْغُیوبِ، وَ مَا أَصْغَتْ لاِسْتِرَاقِهِ مَصَائِخُ الأَسْمَاعِ، وَ مَصَائِفُ الذَّرِّ، وَ مَشَاتِی الْهَوامِّ، وَ رَجْعِ الْحَنِینِ مِنَ الْمُولَهَاتِ، وَ هَمْسِ الأَقْدَامِ، وَ مُنْفَسَحِ الثَّمَرَةِ مِنْ وَلاَئِجِ غُلُفِ الأَکْمَامِ، وَ مُنْقَمَعِ الْوُحُوشِ مِنْ غِیرَانِ الْجِبَالِ وَ أَوْدِیتِهَا وَ مُخْتَبَاءِ الْبَعُوضِ بَینَ سُوقِ الأَشْجَارِ وَ أَلْحِیتِهَا، وَ مَغْرِزِ الأَوْرَاقِ مِنَ الأَفْنَانِ، وَ مَحَطِّ الأَمْشَاجِ مِنْ مَسَارِبِ الأَصْلاَبِ، وَ نَاشِئَةِ الْغُیومِ وَ مُتَلاَحِمِهَا، وَ دُرُورِ قَطْرِ السَّحَابِ فِی مُتَرَاكِمِهَا، وَ مَا تَسْفِی، الأَعَاصِیرُ بِذُیولِهَا، وَ تَعْفُو الأَمْطَارُ بِسُیولِهَا، وَ عَوْمِ بَنَاتِ الأَرضِ فِی كُثْبَانِ الرِّمَالِ.
|
خداوند از اسرار پنهانی رازداران آگاه است، واز نجوای آنان که آهسته سخن می‌گویند با خبر است، از آنچه به اذهان از طریق ظنّ و گمان، می‌گذرد، و از تصمیماتی که به یقین می‌پیوندد، آگاهی دارد.
برق نگاه‌های خیانت آمیز چشم ها را که از لابه لای پلک ها خارج می‌شود، می‌بیند و از آنچه در نهانگاه دلها قرار دارد و آنچه در پشت پرده‌های ظلمانی غیب پوشیده و پنهان است و از آنچه که پرده‌های گوشها مخفیانه می‌شنود، آگاه است، او از درون لانه‌های تابستانی مورچه گان و خانه‌های زمستانی حشرات، و آهنگ اندوه بار زنان غم دیده، و صدای آهسته گامها، آگاهی دارد.
و نیز از جایگاه پرورش میوه ها در درون غلاف شکوفه ها، و از مخفی گاه‌های وحوش در درون غارهای کوهها و اعماق درّه ها، و از نهانگاه پشه ها در میان ساقه ها و پوستهای درختان، و از محل پیوستگی برگها و شاخه ها و از جای حرکت نطفه ها از صلت (پدران) و آمیزش با نطفه (مادران) در درون رحم ها مطلع است. او از ابرهای رقیقی که (در آسمان) پیدا می‌شود، سپس به هم پیوسته، و متراکم می‌گردد و نیز از ریزش قطرات باران از ابرهای متراکم و آنچه گردبادها با دامن خویش از روی زمین برمی‌گیرند و باران ها با سیلاب خود آن را فرو می‌نشانند و محو می‌کنند و از فرورفتن جانوران زمین، در میان تپه‌های شن (در همه جا و در هر زمان و در هر حال) به خوبی آگاه است!
|
وَ مُسْتَقَرِّ ذَوَاتِ الأَجْنِحَةِ بِذُرَا شَنَاخِیبِ الْجِبَالِ، وَ تَغْزِیدِ ذَوَاتِ الْمَنْطِقِ فِی دَیاجِیرِ الأَوْكَارِ، وَ مَا أَوْعَبَتْهُ الأَصْدَافُ، و حَضَنَتْ عَلَیهِ أَمْوَاجُ الْبِحَارِ، وَ مَا غَشِیتْهُ سُدْفَةُ لَیل، أَوْ ذَرَّ عَلَیهِ شَارِقُ نَهَار، وَ مَا اعْتَقَبَتْ عَلَیهِ أَطْبَاقُ الدَّیاجِیرِ، وَ سُبُحَاتُ النُّورِ; وَأَثَرِ كُلِّ خَطْوَة، وَ حِسِّ كُلِّ حَرَكَة، وَ رَجْعِ كُلِّ كَلِمَة، وَ تَحْرِیكِ كُلِّ شَفَة، وَ مُسْتَقَرِّ كُلِّ نَسَمَة، وَ مِثْقَالِ كُلِّ ذَرَّةِ، وَ هَمَاهِمِ كُلِّ نَفْس هَامَّة، وَ مَا عَلَیهَا مِنْ ثَمَرِ شَجَرَة، أَوْ ساقِطِ وَرَقَة; أَوْ قَرَارَةِ نُطْفَة، أَوْ نُقَاعَةِ دَم وَ مُضْغَة، أَوْ نَاشِئَةِ خَلْق وَ سُلاَلَة; لَمْ یلْحَقْهُ فِی ذلِكَ كُلْفَةٌ، وَ لااعْتَرَضَتْهُ فِی حِفْظِ مَا ابْتَدَعَ مِنْ خَلْقِهِ عَارِضَةٌ، وَ لااعْتَوَرَتْهُ فِی تَنْفِیذِ الأُمُورِ وَ تَدَابِیرِ الْمَخلُوقِینَ مَلاَلَةٌ وَ لافَتْرَةٌ، بَلْ نَفَذَهُمْ عِلْمُهُ، وَ أَحْصَاهُمْ عَدَدُهُ، وَ وَسِعَهُمْ عَدْلُهُ، وَ غَمَرَهُمْ فَضْلُهُ، مَعَ تَقْصِیرِهِمْ عَنْ كُنْهِ مَا هُوَ أَهْلُهُ.
|
خداوند، از جایگاه پرندگان در قلّه بلند کوهها، و از نغمه مرغان خواننده در آشیانه‌های تاریک، باخبر است. همچنین از لؤلؤهایی که در دل صدف ها پنهان شده و امواج دریا آنها را در دامن خویش پرورش داده است، و آنچه تاریکی شب آن را فرا گرفته، یا خورشید به آن نور افشانده، و آنچه ظلمت ها و امواج نور یکی بعد از دیگری آن را در برمی‌گیرد، و اثر هر گام و احساسِ هرگونه حرکت و آهنگ هر سخن، و جنبش هر لب، و جایگاه هر انسان، و وزن هر مورچه، و ناله هر صاحب اندوه، و میوه‌هایی که بر شاخسار درختان قرار گرفته، و برگ‌هایی که روی زمین ریخته، و قرارگاه هر نطفه ها، یا جمع شدن خون، و مضغه یا پرورش یافتن انسان و سایر مخلوقات (آری!) از همه اینها به خوبی آگاه است، وهیچ گونه مشقّتی برای او در این علم و آگاهی وجود ندارد. بلکه در حفظ و نگهداری آنچه از مخلوقات ابداع کرده، نیز مشکلی برای او رخ نداده، و در تنفیذ امور و تدبیر موجودات نیز ملالت و فتوری بر او عارض نشده است. بلکه علمش در همه آنها نافذ و احصای او همه را شامل شده، و عدالتش همه را در برگرفته است و با اینکه آنها در آنچه شایسته مقام اوست تقصیر دارند، فضل و رحمتش شامل حال همه آنهاست!.
|
اَلَّلهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْوَصْفِ الْجَمِیلِ، والتَّعْدَادِ الْكَثِیرِ، إِنْ تُؤَمَّلْ فَخَیرُ مَأْمُول، وَ إِنْ تُرْجَ فَخَیرُ مَرْجُوٍّ.
اَلَّلهُمَّ وَ قَدْ بَسَطْتَ لی فِیمَا لاأَمْدَحُ بِهِ غَیرَكَ، وَ لاأُثْنِی بِهِ عَلَی أَحد سِوَاكَ، وَلاَ أُوَجِّهُهُ إِلَی مَعَادِنِ الْخَیبَةِ وَ مَوَاضِعِ الرِّیبَةِ، وَ عَدَلْتَ بِلِسَانی عَنْ مَدَائِحِ الآدمِیینَ; وَ الثَّنَاءِ عَلَی الْمَرْبُوبِینَ الْمَخْلُوقِینَ.
اَلَّلهُمَّ وَ لِكُلِّ مُثْنٍ عَلَی مَنْ أَثْنَی عَلَیهِ مُثُوبَةٌ مِنْ جَزَاءٍ، أَوْ عَارِفَةٌ مِنْ عَطَاءٍ; وَ قَدْ رَجَوْتُكَ دَلِیلاً عَلَی ذَخَائِرِ الرَّحْمَةِ وَ كُنُوزِ الْمَغْفِرَةِ.
اَلَّلهُمَّ وَ هذَا مَقَامُ مَنْ أَفْرَدَكَ بِالتَّوْحِیدِ الَّذِی هُوَ لَكَ، وَ لَمْ یَرَ مُستَحِقّاً لِهذِهِ المَحَامِدِ وَ الْمَمادِحِ غَیرَكَ; وَ بی‌فَاقَةٌ إِلَیكَ لایجْبُرُ مَسْكَنَتَهَا إلاَّ فَضْلُكَ، وَ لاینْعَشُ مِنْ خَلَّتِهَا إِلاَّ مَنُّكَ وَجُودُكَ، فَهَبْ لَنَا فِی الْمَقَامِ رِضَاكَ، وَ أَغْنِنَا عَنْ مَدِّ الأَیدِی إِلَی سِوَاكَ; «إِنَّكَ عَلَی كُلِّ شَیء قَدِیرٌ!».
|
خداوندا! تو داری اوصاف جمال و صفات کمال فراوان هستی; اگر به تو آرزومندیم به خاطر آن است که تو بهترین آروزی مایی. و اگر به تو امیدواریم تو بهترین امید ما هستی;
بارالها! تو به من توان دادی که به مدحی بپردازم که غیر تو را با آن مدح نمی‌گویم، و به ثنایی روی آورم که بر غیر تو نمی‌خوانم; و روی سخنم را به کسانی که کانون نومیدی و شک و تردید هستند، متوجّه نمی‌سازم، تو زبانم را (در پرتو معرفتت) از مدح و ستایش انسان ها و ثناخوانی مخلوقات بازداشتی.
خداوندا! هر ثناخوانی; از سوی کسی که ثنایش را می‌گوید، پاداش و عطایی دارد (به همین دلیل) من امیدوارم که مرا به سوی ذخایر رحمت و گنج‌های مغفرت رهنمون گردی،
خداوندا! این وضع کسی است که تو را در توحید خاصّ خودت یکتا شمرده، و غیر تو را لایق این ستایش ها، و ثناها نمی‌داند. (خداوندا!) من به تو نیاز دارم. نیازی که جز فضل تو نمی‌تواند آن را برطرف سازد; و پریشانم، پریشانی و فقری که جز بخشش تو نمی‌تواند آن را برطرف سازد. حال که چنین است، رضای خود را در این موقعیت به ما عطا کن و دست نیاز ما را از دامن غیر خود کوتاه گردان «که تو بر هر چیز توانایی».
}}
{{پاک کن}}


==الهوامش==
==الهوامش==
مستخدم مجهول